معرفت هو طهارت روح»؛ شرط بهره مندی از آموزه های نبوتخدای سبحان در طول ادوار تکامل بشر با ارسال انبیاء و تفهیم حقایق انسان، جهان و رابطه بین آنان، به هدایت آدمیان همت گمارد تا حجت خویش را بر آنان تمام و مسیر روشنی فرا روی آنها بگذارد. انبیائی برای رهبری قافله بشریت ارسال شدند که در هیچ مرتبه ای با هم اختلاف نداشتند و جملگی در مسیر رحمانی توحید ارمغان هائی جاودان برای انسان ارائه کردند.خدای سبحان در طول ادوار تکامل بشر با ارسال انبیاء و تفهیم حقایق انسان، جهان و رابطه بین آنان، به هدایت آدمیان همت گمارد تا حجت خویش را بر آنان تمام و مسیر روشنی فرا روی آنها بگذارد. انبیائی برای رهبری قافله بشریت ارسال شدند که در هیچ مرتبه ای با هم اختلاف نداشتند و جملگی در مسیر رحمانی توحید ارمغان هائی جاودان برای انسان ارائه کردند.ورود پیامبر أعظم (ص) به عرصه گیتی، باران رحمتی بر آلام بشری و داروئی شفا بخش بر بیماری جهالت و ضلالت بود که با ختم نبوت، حجت الهی را بر همگان تمام کرد.علامه فرزانه « حضرت آیت الله جوادی آملی (دامت برکاته) » در مطلب پیش رو به تحلیل رهاوردهای بی نظیر پیامبران و چگونگی بهره مندی انسان ها از مکتب حیات بخش نبوت پرداخته اند که به مناسبت فرا رسیدن سالروز میلاد پیامبر رحمت (ص)، از نظر خوانندگان گرامی می گذرد.نوآوری علمی و عملی در قرآن کریمقرآن نه تنها معارف جدید و تازه ارائه کرده است، روش نو و تازه را هم به ما آموخت. اگر قرآن یک معارف جدید و تازهای را به عنوان نوآوری برای جوامع بشری سوغات آورد و بعد فرمود: این معارف نه در کتابهای گذشته بود و نه در کتابهای آینده بشر نوشته میشود، نه فعلاً بشر به او دسترسی دارد، نه در آینده دراز مدّت ممکن است خودش بدون استاد به او برسد؛ لابد یک راهکاری را هم ارائه کرده است.سه کار اساسی پیامبران (ع)امّا اینکه فرمود: قرآن مطالبی دارد که در دسترس بشر نیست، بشر در گذشته نمیدانست، در آینده نمیداند، هر چه علم پیشرفت بکند از این معارف در قلمرو اندیشه بشری نمیگنجد، بدون استاد ممکن نیست این معارف را بفهمد؛ آنها کجای قرآن است و آن این بخش قرآن است. فرمود: انبیاء که آمدند، یا وجود مبارک حضرت خاتم (ص) که آمد؛ اینها چندین کار دارند. یکی یَتلُو عَلِیهِمْ آیاتِهِ (1) که شما را به خواندن قرآن آشنا میکنند. بعد یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکَمه(2)، یُعَلِّمُکُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَه(3)؛ معارف الهی را به شما یاد میدهند، آنچه را که انبیای گذشته گفتند برای شما تشریح میکنند، آنچه را که لازمه سعادت دنیا و آخرت شماست به شما یاد میدهند. بعد وَ یُزَکّیکُم(4)؛ راه تربیتی و اخلاقی و صلاح و فلاح شما را هم به شما نشان میدهند که چه چیزی شما را وارسته میکند، طیّب و طاهر میکند، پاکتان میکند؛ این هم کار سوّم. تلاوت هست، تعلیم هست با تزکیه.مهم ترین دستاورد پیامبرانعمده آن کار چهارم است؛ فرمود: وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعلَمُونَ (5). یعنی قرآن کریم چیزی به جوامع بشری یاد میدهد که جوامع بشری نه تنها خودش نمیداند، توان یاد گرفتن هم ندارد! یک وقت است که سفر به کره مریخ برای گذشتهها قابل طرح نبود، فقط امیدوار بودند که در آینده بشر بتواند به کُرات دیگر سفر کند که کم و بیش وسیلهاش فراهم شد. امّا یک چیز است که در دسترس فکر بشر نیست و آن جریان برزخ است. برزخ یعنی چه، انسان میمیرد کجا میرود، تمام اعمال و خاطرات گذشته یک جا حاصل است، این یعنی چه؛ نامه اعمال یعنی چه، همه را یک جا میبیند یعنی چه؛ اینها چیست! اینها با تجربه و آزمایشگاه حل نمیشود! آسمان بروید، همین است؛ زمین بروید، همین است. آسمان و زمین یک منطقه مادی است، ماوراء مادی که نیست! این حرفها در آزمایشگاهها و قلمرو حسّ و تجربه نیست؛ این حرفها را انبیاء به ما آموختند.خودشان در حدّیاند که میفرمایند: اگر بشر بمیرد و صحنه حساب برقرار بشود، کتاب و حساب و محاسبات الهی علنی بشود، برای ما فرق ندارد؛ چون ما آن صحنه را الآن داریم میبینیم. بیان نورانی حضرت امیر (ع) این است که فرمود: لُو کُشِفَ الغِطاءْ مَا ازْدَدْتُ یَقیناً (6). اگر پرده کنار برود، برای من تفاوتی نمیکند؛ من دارم این صحنه را میبینم. این سلسله مطالب چیزهائی نیست که بشر بتواند با تجربه و آزمایش در بیاورد.طهارت روح، مهم ترین شرط بهرهمندی از دستاوردهای انبیاء (ع)آیااینها مخصوص انبیاء است یا ما هم میتوانیم بفهمیم؟ فرمود: آن اصلش، آن قلّه اش، آن صد در صدش مال انبیاء است؛ ولی بشر هر کدام بهاندازه خودش میتواند بفهمد. راهکارش چیست، راهکارش آن (طهارت روح ) است. درس و بحث،درصدی از آن راهکار است، عمده طهارت روح است. طهارت روح از کجا پیدا میشود؟ روح طیّب و طاهر کجاست؟ گفتند: همانطوری که ما یک 5 حسّی داریم، این به درد آزمایشگاهمان میخورد. ما اگر بخواهیم یک آزمایشگاهی داشته باشیم، دارو را در آزمایشگاه برای موش و امثال موش آزمایش بکنیم؛ این حواس 5 گانه لازم است! کسی بینا نباشد یا شنوا نباشد یا حسّ دیگرش را از دست بدهد؛ او اهل آزمایش نیست! این به درد آن میخورد. آن حواس پنج گانه که کاربرد آزمایشگاهی دارد و مشکلاتی که برای موش حل میشود، همان را آزمایش میکنند برای درمان انسان؛ اینها خیال میکنند انسان یک حیوانی است که حرف میزند، حیوان ناطق است!لذا بسیاری از بیماریها مشترک بین انسان و دام است، بسیاری از جواب آزمایشگاهی که با موشها حل کردند، درباره انسان هم پیاده میکنند. آنها خیال میکنند انسان همین است! حلال باشد، حرام باشد، غصبی باشد، شراب باشد؛ اگر با مال غصبی شما یک غذائی را به موش دادید و آزمایشگاه به شما جواب داد. آیا با مال غصبی هم میشود یک مریضی را معالجه کرد؛ این برای طبیب قابل طرح نیست اصلاً، برای او چه فرق میکند؛ مال، مال است! انبیاء آمدند این حرف را بزنند که لا شِفاءَ فِی الحَرام (7). این حرف کجا، این آزمایشگاه موش کجا!!اولیای الهی، طبیبان واقعی جامعهیک بیان نورانی از وجود مبارک امام صادق (ع) است که آن را مرحوم صاحب وسائل در کتاب وسائل در بحث مکاسب محرّمه نقل کرده که حضرت فرمود: اَلکَسبُ الحَرامْ یَبینُ فِی الذُّریّه (8)، مال حرام در ذریّه اثر میگذارد. اگر کسی سؤال بکند چرا این فرزند بد شد یا این نوه بد شد؛ میفرماید: برای اینکه جدّش یک غذای ناپاکی خورده، بعد نطفه شده. اینها در جهان غرب برای اصحاب آزمایشگاه فرق ندارد! آنها میگویند مال، مال است!اینها دامپزشکاند، نه پزشک!! آن که موش و غیر موش را فرق نمیگذارد، حلال و حرام را فرق نمیگذارد؛ آیا او طبیب انسان است یا دامپزشک است؟! انبیاء واقعاً طبیباند.اینکه قرآن کریم فرمود: ما یک چیزهای تازهای داریم، یک حرفهای نوئی داریم و یک راه جدیدی هم داریم؛ هم خانه نو ساختیم، هم راه جدید احداث کردیم؛ این دو تا باید کاملاً تبیین بشود. شما عزیزانی که در بحثهای قرآنی تلاش و کوشش میکنید، این دو تا آدرس را باید بدهید؛ خانه کجاست، راه کجاست؛ خانه جدیدمان کجاست، راه جدیدمان کجاست! در این آیه قرآن فرمود: وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعلَمُونَ، نه مَا لا تَعلَمُون! نه چیزهائی را که نمیدانید خدا یادتان میدهد، پیغمبران یادتان میدهد؛ تا بگویند: بالأخره ما چیزهائی که نمیدانیم، ممکن است از راه دیگر یاد بگیریم. آیه که نفرمود وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لا تَعلَمُون! فرمود: وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعلَمُونَ، یعنی شما جوامع بشر آن نیستید که بالأخره یاد بگیرید و لو میلیونها قرن بگذرد!اگر قرآن فرموده بود وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لا تَعلَمُون، یعنی چیزی که نمیدانید انبیاء به شما یاد میدهند؛ ممکن است کسی بگوید بله، حالا اگر انبیاء نباشند، ما هم ممکن است در دراز مدّت یاد بگیریم؛ امّا سخن خدا این است، میفرماید: من شما را آفریدم، من استعداد شما را میدانم. شما جوامع بشری توان آن را ندارید پیش خودتان این حرفها را یاد بگیرید؛ وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعلَمُونَ، این مَا لَمْ تَکُونُوا غیر از مَا لا تَعلَمُون است؛ یعنی شما آنی نیستید که یاد بگیرید!نمونهای از آموزههای بینظیر پیامبران (ع)نمونههایش را هم ذکر کرده. الآن وقتی یک کسی که متخصص قلب است، یک جوانی به آن طبیب متخصص قلب مراجعه کند، تمام کارهای فنی را نسبت به او اعمال بکند؛ میبیند این قلبش سالم است. امّا وقتی خودش را بر قرآن کریم عرضه میکند، قرآن کریم میگوید این آقا قلبش مریض است! چرا؟ برای اینکه این کسی که به نامحرم طمع میکند، این قلبش مریض است. در سوره مبارکه احزاب به همسران پیامبر (ص) دستور داد، فرمود: شما وقتی که در منزل حرف میزنید؛ زن، زنانه حرف میزند؛ ولی وقتی خواستید با نامحرم حرف بزنید، مردانه حرف بزنید، نه زنانه! صدایتان را نازک نکنید، رقیقانه حرف نزنید. نه مطلب رقیق بگویید، نه حرف رقیق: لا تَخضَعنَ بِالقُول، چرا؟ فَیَطمَعَ الَّذِی فِی قَلبِهِ مَرَضْ وَ قُلْنَ قُولاً مَعرُوفاً (9). آن مردی که قلبش مریض است، طمع میکند. شما این را در کدام بیماری قلب یاد میگیرید، این حرف تازه است! اگر حرف تازه است، درمان تازه هم دارد! فرمود: فَیَطمَعَ الَّذِی فِی قَلبِهِ مَرَض؛ اگر کسی خدای ناکرده نگاهش مکرّر شد، مکرّر شد، میشود فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً (10)؛ آن وقت دیگر قابل درمان نیست! ولی اوّل این مرض هست و راه درمانش هم هست که عرض میشود آن راه درمان چیست؛ این یک.مرض سیاسی منافقان در برقراری ارتباط با بیگانگاندوّم؛ اینها در مسائل اخلاقی و اجتماعی است. در مسائل سیاسی چطور؟ این در سوره مبارکه احزاب بود. در سوره مبارکه مائده به رسول گرامی (ص) فرمود: در جمع مردم مدینه مؤمنین هستند، اولیای الهی هستند، جوانان مبارز هستند؛ امّا در میان آنها چند تا منافق هم هست. اینها مخفیانه با مشرکان مکه رابطه دارند، میگویند: شاید یک وقتی اوضاع بر گردد، اسلام شکست بخورد، نظام اسلامی شکست بخورد، مشرکین بیایند؛ ما چرا رابطه مان را قطع بکنیم؟! فرمود: در جمع مردم مدینه از اینها هم هستند، تو با خبر باش؛ اینها آدمهای سالمی نیستند، اینها مرض سیاسی دارند.فرمود: فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخشَی اَنْ تُصیبَنَا دائِرَه فَعَسَی اللهُ اَنْ یَأتِیَ بِالفَتحِ اُو اَمرٍ مِنْ عِندِهِ فَیُصبِحُوا عَلی مَا اَسَرُّوا فِی اَنفُسِهِمْ نادِمین(11). فرمود: اینها حرفشان این است که شاید نظام اسلامی شکست بخورد، شاید مثلاً (معاذ الله) پیامبر (ص) را ترور کردند، شاید مشرکین بر گشتند؛ ما چرا رابطة مان را با بیگانهها قطع بکنیم! فرمود: اینها مرض سیاسی دارند. از آن طرف اگر ذات أقدس إله مسلمانها را پیروز کرد، چه اینکه پیروز میکند؛ شما جواب خدا را چه میگوئید؟! این گونه از حرفها، حرفهای نو است. شما اگر به متخصص قلب مراجعه کنید، او به آزمایشگاه ارجاع میدهد، اینها را به عنوان مرض تشخیص نمیدهد! اینها علم تجریدی است و نه تجربی!انبیاء و اولیای الهی، عاقلترین انسانهااگر مرگ هجرت است نه پوسیدن، سفر است نه نابود شدن؛ انسان یک بدنی را رها میکند، موقّتاً در برزخ با بدن بهتری، بعد در قیامت با همین بدن به وضع بهتری در میآید؛ اگر این است، کمبودی ندارد! عاقلتر از انبیاء و اولیاء کسی نیآمده، نترستر از اینها هم کسی نیآمده! اینها در مبارزه دوّمی ندارند! آن سیل آتش را برای وجود مبارک ابراهیم خلیل مشتعل کردند، گفتند تسلیم بشو؛ گفت نه! ذرّهای تسلیم نشد!! گفتند: حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُم(12)؛ جهان را اینها دارند اداره میکنند، همین 7 ـ 8 نفر دارند اداره میکنند. ابراهیم است و موسای کلیم است و عیسای مسیح است و انبیای ابراهیمی است و وجود مبارک حضرت پیامبر(ص)، نترسترین مردم همینهایند؛ اینها امتحان دادند! گفتند در دریا بروید، چشم؛ در آتش بروید، چشم؛ اینها حرفهای نو آوردند، ما را بیدار کردند که مسافرید، مواظب باشید مسافر با دست خالی سفر کردنش با خطر همراه است! پس مرض سیاسی را گفتند، مرض اجتماعی را هم گفتند، امراض دیگر را هم گفتند؛ اینها در آزمایشگاهها حل نمیشود!حفظ منزلت خویششرط بهرهمندی از پیامبران (ع)پس یک سلسله مطالب نُوئی است. آیا ما میتوانیم شاگرد این مکتب باشیم یا نه؟ فرمود: بله، کاملاً میتوانید. اگر خودتان را ارزان نفروشید و بدانید شما چقدر میاَرزید؛ گرانید، خودتان را ارزان نفروشید؛ بله، میتوانید در اینجا ثبت نام بکنید، شاگرد انبیاء باشید، شاگرد اولیاء باشید. درست است که رسیدن به آن مرحله عالیه مخصوص انبیاء و اولیای الهی است، امّا ما بهاندازه خودمان، اَلنّاسْ مَعادِنْ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الفِضَّه(13)؛ ما را دعوت کردند. ما را نه تنها به عنوان شاگردی قبول کردند، ما را به عنوان فرزندی قبول کردند، گفتند فرزند ما بشوید! این اصرار پیغمبر بود، فرمود: اَنَا وَ عَلِیٌّ اَبَوا هذِهِ الاُمَّه(14)؛ بیائید فرزند علی بن أبی طالب و پیغمبر بشوید! اگر کسی فرزند علی بن أبی طالب شد، مادر او فاطمه میشود! ما را نه تنها راه دادند، گفتند بیائید بچههای ما بشوید!ما چرا بیراهه برویم؟! کجا برویم از اینجا بهتر؟! دنیا وآخرت درآن است، شرف و استقلال و آزادی درآن است! هیچ چیزی امام و شهداء را به اینجا نرساند، مگر همین مکتب! اینها امتحان دادند! استقلال مملکت در همین است، آزادی مملکت در همین است، شرف مملکت هم در همین است! 4 تا راهپیمائی در مملکت شد و این مملکت را نجات داد؛ راهپیمائی تاسوعا و عاشورا و أربعین و 28 صفر، و گرنه راهپیمایی فرمایشی بختیار و دولت موقت که 400 هزار نفر را در تهران راهاندازی کرد، این کاری نکرد! امّا راهپیمایی تاسوعا و عاشورا که سیل راهانداخت، کار را یکسره کرد! الآن هم کشور را همین عاشوراها و نام مبارک حسین بن علی و شهادت و دین حفظ میکند!!پیغمبر (ص) فرمود: نه تنها من معلّم شمایم، بیائید فرزندان من بشوید، شناسنامه تان را عوض کنید؛ سلمان قبول کرد و گفت: اَنَا ابنُ الاِسلام (15). وقتی پیغمبر میفرماید: اَنَا وَ عَلِیٌّ اَبَوا هذِهِ الاُمَّه؛ من پدر این جوانها هستم و علی بن أبی طالب به منزله پدر این جوانهاست؛ آنوقت ما مادری به نام فاطمه داشته باشیم فخر نیست برای ما ؟!! چرا نباشیم ؟!یک سر و گردن از همه کشورها بلندتریم؛ نه تسلیم میشویم، نه به کسی زور میگوئیم. آنوقتی هم که ایران قدرت داشت، جنگ خلیج فارس که پیش آمد، یک تیر به طرف کویت یا جای دیگر شلیک نکرد، یک تیر هم به طرف عراق شلیک نکرد؛ این را میگویند شرف! آنوقتی که صدام در کمال ذلّت بود؛ امام دستور نداد، دیگران هم دستور ندادند، مردم هم حاضر نبودند؛ این را میگویند شرف!«تقوا»، شرط اساسی در فراگیری علمدر علوم تجربی گفتند: مَنْ فَقَدَ حِسّاً فَقَدَ عِلماً، این حرفی است که از ارسطو تا کنون رسیده، 3 ـ 4 هزار سال سابقه دارد، حرف صحیحی هم هست؛ حرف علمی منطقی است، امّا برای امور تجربی کارآمد است. یعنی اگر کسی سامعه نداشت، او نمیتواند آهنگ شناس خوبی باشد؛ باصره نداشت، او نمیتواند مُبصرات را تشخیص بدهد و ترسیم کند، بله این درست است، مَنْ فَقَدَ حِسّاً فَقَدَ عِلماً؛ امّا این برای اموری است که از حس بخواهد شروع بکند. انبیاء که آمدند، این را امضاء کردند که حس، تجربه و امور حسّی محترم است، امّا مَنْ فَقَدَ تَقویً فَقَدْ فَقَدَ عِلماً؛ این یک حرف نو است! در سوره مبارکه انفال و مانند آن فرمود: اِنْ تَتَّقُوا اللهْ یَجعَلْ لَکُمْ فُرقاناً (16)؛ اگر با تقوا بودید، آن علمی را که فارق بین صدق و کذب و حق و باطل است، خدا به شما میدهد. آن از درون میجوشد، نه از گوش بیرون!اگر کسی تقوای صد در صد داشت، شاگرد ممتاز میشود؛ اگر50 درصد داشت، شاگرد متوسط خواهد بود؛ مَنْ فَقَدَ تَقویً فَقَدْ فَقَدَ عِلماً، این حرف نُوی است! این در اعتکافها و طهارتها و نماز شبها و اینها پیدا میشود که انسان کمبودی ندارد؛ هر چه فراهم کرد، با همان سفر میکند؛ و لذّت هم میبرد، چون محبوب او در کنار دل اوست: اِنْ تَتَّقُوا اللهْ یَجعَلْ لَکُمْ فُرقاناً، یعنی مَنْ فَقَدَ تَقویً فَقَدْ فَقَدَ عِلماً؛ این یک حرفی است در مکتب انبیاء، در هیچ جای دنیا هم نیست!پس اینها هم مطلب نو دارند و هم راه نو. البتّه مسأله نجات از جهنّم، مسأله ورود به بهشت؛ اینها برکات فراوان تقواست، امّا حالا چون بحث در معارف قرآنی است، این راهکار نیل به این معارف قرآنی است.گاهی با این زبان بیان میکنند، گاهی هم اِنَّهُ لَقُرآنٌ کَریمٌ. فِی کِتابٍ مَکنُونٍ. لا یَمَسُّهُ إلا المُطَهَّرُون (17). آن کریمة سوره مبارکه احزاب را اگر شما بخواهید تحلیل کنید، به صورت منطقی در بیاورید این میشود: مَنْ فَقَدَ الطَّهارَه فَقَدْ فَقَدَ عِلماً. اگر کسی پاک نبود، علوم قرآنی نصیبش نمیشود. ممکن است حرف قرآنی بزند، ممکن است درباره قرآن سخنی بگوید یا حتّی کتاب بنویسد، ممکن است خیلی سر سبز و شاداب جلوه کند؛ امّا ریشهای ندارد!ضرورت اجتناب از انسانهای خوش ظاهر و بیتقواحدیث شریفی در کتابهای فقهی ما هست و بسیاری از شماها شنیده اید که حضرت رسول فرمود: اِیّاکُمْ وَ خَضراءَ الدِمَن. یعنی شما از آن گلهائی که از زباله دان رشد کرده، بپرهیزید. از وجود مبارک رسول گرامی (ص) سؤال کردند: منظور شما چیست؟ اینکه فرمودید گلی که از مَزبله روییده، از او اجتناب کنید؛ منظور شما چیست؟ فرمود: اَلمَرأهُ الحَسنَا فِی مَنبَتِ سُوء(18). یک جوان زیبائی که از خانواده بی ایمان رشد کرده، او یک زیبائی دارد، ولی از زباله دان در آمده؛ غذای ناپاک خورده، نطفه ناپاک او را پرورانده؛ شما با او زندگی نکنید، با او رفاقت نکنید.این حدیثی است معروف، چون این حدیث مثل کوثر است، جوشان است؛ از هر منظری میشود از آن استفاده کرد. فرمودند: اگر گوینده ای، واعظی، معلّمی، نویسنده ای، مفسّری، مُبیّنی، مبلّغی حرفهای خوب میزند، خوب هم حرف میزند؛ ولی از درون پاک این حرفها در نمیآید، این هم خَضراءُ الدِمَن است!فرمود: مبادا هر حرفی از هر کسی جاذبه داشته باشد، این هم خَضراءُ الدِمَن است! یک گل معطّر سر سبز بد ریشه است. این آدم را به جایی نمیرساند!این را مرحوم کلینی نقل کرده، در بسیاری از کتابهای ما آمده که جایی که طالبان معارف قرآن و عترت (علیهم السَّلام) اجتماع کردند، فرشتهها پر پهن میکنند که اینها روی بال فرشتهها بنشینند (19). اما آیا فرشته پر پهن میکند برای یک کسی که درونش ناپاک است؟!ذات أقدس إله به رسول خودش فرمود که ما متوجه بشویم، فرمود: وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یُعجِبُکَ قُولُهُ فِی الحَیاهِ الدُّنیا (20). برخیها خیلی با جاذبه و آهنگین سخن میگویند که تو را به تعجب میآورد! در بخش دیگر فرمود: وَ اِنْ یَقُولُوا تَسمَعَ لِقُولِهِم(21)، اگر اینها حرف بزنند، تو کاملاً گوش میدهی؛ برای اینکه حرفهایشان با جاذبه است، امّا اینها خَضراءُ الدِمَن هستند! یعنی از ریشه پاک رشد نکردهاند.نوآوری علمی و عملی قرآن کریمپس مطالبی که ذات أقدس إله درباره قرآن فرمود، به این دو عنصر محوری بر میگردد؛ (حرف تازه ) و (راه جدید ). حرف تازه آن است که چیزهایی را به ما یاد میدهند که در آزمایشگاهها نبود و نیست و نخواهد بود، راهش هم طهارت روح است. یک حس درونی لازم است که انسان بوی بد گناه را استشمام میکند. یعنی واقعاً اگر یک کسی به آنجا رسید، همان طوری که سامعه پیدا میکند، باصره پیدا میکند، شامه هم پیدا میکند؛ منتها به آسانی به دست نمیآید! تا آدم یک شامه درون پیدا کند و بو بکشد و ببیند چه خبر است، این به آسانی دست نمیآید!جریان یعقوب و یوسف (ع) کنار هم بودند، مگر کنعان و مزرع و مرتع کنعانیها چقدر از یکدیگر فاصله دارند؟ وجود مبارک یعقوب در شهر کنعان است، وجود مبارک یوسف و برادرها آمدند بیرون شهر! آن حادثه تلخ پیش آمد. وجود مبارک یعقوب نفرمود من استشمام میکنم چاه افتادن یوسف را! امّا وقتی صبر کرد، امتحان داد، سالیان متمادی صابر و شکیبا و حلیم بود و در برابر قضای الهی صابر بود، در برابر امتحان الهی اِنَّمَا اَشکُو بَثّی وَ حُزنِی اِلَی الله (22) گفت، دفعتاً آن شامه باز شد، از 80 فرسخی بوی یوسف را شنید: وَ لَمّا فَصَلَتِ العِیرْ قالَ اِنّی لَاَجِدُ رِیحِ یُوسُفَ لُولا اَنْ تُفَنِّدُون(23)؛ جمله اسمیّه است، با ( اِنَّ ) تأکید است. هیچ عاملی نتوانست حضرت را برگرداند! فرمود: صد در صد، یقیناً یوسف زنده است و این بوی یوسف است. پس این شامه به آسانی باز نمیشود!نقش ( صبر ) در تحصیل کمالات معنویصد هزاران کیمیا حق آفریدکیمیائی همچو صبر آدم ندید (24)این سراینده، جناب مولوی سلطان ادبیات است؛ امّا او دامن به دامن شعر میگوید. این از نظر لفظی خیلی قوی نیست، امّا معنایش خیلی عالی است.صبر و بردباری آثار فراوانی دارد، یکیاش همین است. این حرف در آن سطحی نیست که جناب سعدی و امثال سعدی متوجه بشوند، تا بگویند کار ما این است، گاهی طارم أعلی را میبینیم، گاهی پشت پایمان را نمیبینیم (25)! چرا؟ حساب و کتابی دارد یا ندارد؟! گَهی پشت پای خودمان را نمیبینیم، گَهی طارم أعلی مینشینیم؛ چرا آن گَهی، چرا این گَهی؟! یک حسابی است، یک دلیلی است یا نه؟! امّا اگر وقتی به استدلالهای قرآنی مراجعه کنید، میبینید بله؛ آن وقتی که آدم پشت پای خودش را نمیبیند، یک حساب دارد؛ آنوقتی که طارم أعلی را میبیند، یک حساب دارد. همه این کمالات نمودارش برای ما ممکن است؛ حالا نه ما توقّع آن صد در صد و قلّه را داریم، نه مقدور ماست؛ امّا رسیدن به دامنههای این کوه، هم مقدور است، هم ممکن است، هم برای یک عدّهای واقع شده!«قناعت»، معنای حیات طیّبهشما عزیزان که ذات أقدس إله این توفیق را به شما داده است که در خدمت قرآن و عترتید؛ حق شناسی بکنید. زندگی دنیایتان را هم داشته باشید، در مسائل ازدواج هم هر چه زودتر ازدواج بکنید، سادهتر زندگی بکنید، موفق ترید. وجود مبارک حضرت امیر در ذیل همین آیه سوره نحل که فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً (26)، وقتی از ایشان سؤال کردند: حیات طیّبه چیست؟ فرمود: هِیَ القَناعَه (27). ساده زیستن، قانع بودن، خود را برتر از طبیعت دانستن؛ این یک معرفتی است. اگر طرفین به اینجا برسند، هیچ مشکلی در زندگی نیست. هم دنیایتان إن شآءَ الله تأمین است، هم آخرتتان تأمین است. همیشه سعی کنید با طهارت باشید، سعی کنید نمازتان را اوّل وقت بخوانید، حرفهای زائد نزنید، چیزهائی که شما بگویید و دیگران بخندند، این کار را نکنید؛ اصلاً برای شما سبک است. در بیانات نورانی حضرت امیر (ع) این است که: مبادا قدر خودتان را کوتاه بکنید! شما مضحکه باشی برای جمع که شما یک چیزی بگویی، دیگران بخندند! انسان طنز میشنود و میخندد، امّا اینکه خودش محفل گردان این کارها باشد؛ قدر انسان، جلال انسان، جمال انسان، عظمت انسان را پایین میآورد.آیت الله جوادی آملی: بیانات معظم له در دیدار با پژوهشگران معارف قرآنی، مسئولان برگزاری مراسم اعتکاف دانشجوئی و اقشار مختلف مردم ـدماوند؛ مرداد 1386(1و2) آل عمران/ 164(3و4و5) بقره/ 151(6) غُرر الحکم/ 119(7) مستدرک الوسائل/ 16/ 438(8) وسائل الشیعه/ 17/ 82(9) احزاب/ 31(10) بقره/ 10(11) مائده/ 52(12) انبیاء/ 68(13) الکافی/ 8/ 177(14) علل الشرائع/ 1/ 127(15) بحار الأنوار/ 22/ 390/ باب11 ـ کِیفیَه اِسلام سلمان(16) انفال/ 29(17) واقعه/ 77 تا 79(18) الکافی/ 5/ 332(19) ر. ک: الکافی/ 1/ 34(20) بقره/ 204(21) منافقون/ 4(22) یوسف/ 86(23) یوسف/ 94(24) مثنوی معنوی/ دفتر سوّم/بیت 1853(25) گهی بر طارم أعلی نشینم/ گهی تا پشت پای خود نبینم ؛ گلستان سعدی/ باب دوّم ( در اخلاق درویشان )/ حکایت 10(26) نحل/ 97(27) نهج البلاغه/ حکمت 229اشتراک گذاری
موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ بازدید امروز: 343
بازدید دیروز: 43
کل بازدیدها: 281059
|
||